مظلومیتی به وسعت تاریخ
1384/04/19
به نام خدا
سلام برتوای بانوی مهربان ونجیب.سلام برتوای معنای انسانیت.سلام برتوای تمام آزادگی.سلام برتوای فایده خلق بشر.سلام برتوای محبوب خدا,نورخدا.
هرچه داریم ازتوست,هرچه آموخت ایم ازتوست.توبه ماآموختی حق گرفتنی است.توبه ماآموختی برای دفاع ازحق بایدازهمه چیزمان بگزریم.توبه ماآموختی بایدبه بی عدالتی اعتراض کرد,حتی اگربرای خیلی هاخوش نیاید. توهمه اینهاراباعملت نشان دادی.بادادن محسنت,باصورت نیلی ات,باپهلوی شکسته ات,بابازوی کبودت. توچه آموزگارخوبی هستی وماچه دانش آموزان بدی.معلوم نیست اگردرآن زمان بودیم چه می کردیم؟
فاطمه جان هرچه درخودمی نگرم جزسیاهی چیزی نمی بینم,چیزی نیست که به آن افتخارکنم. جزعشق به تو,عشق به پدرت,عشق به همسرمظلومت وعشق به فرزندانت.
فاطمه جان توهنوزکه هنوزه مظلومی ,نمی دانم آن شب که پهلویت شکست ومحسنت راازتوگرفتندمظلوم تربودی,یاآن صبحدم که بانام توبه خوابگاه امن دانشجویان حمله کردندودرهاراشکستندوباچوب وچماق به جان فرزندان توافتادند.نمی دانم آن دم که بانام تودانشجویی راازپنجره بیرون انداختندوگفتندیازهراازماقبول کن؛چه احساسی پیداکردی.
هرچه قدرباخودفکرمی کنم نمی دانم آن شب جلوی خانه ات چه می کردیم؟آیا بانام پدرت به صورت توسیلی نمی زدیم؟آیاخانه ات راآتش نمی زدیم؟آیاعلی رابادست بسته روی زمین نمی کشیدیم؟آیاتوراجلوی چشمان علی تازیانه نمی
سلام برتوای بانوی مهربان ونجیب.سلام برتوای معنای انسانیت.سلام برتوای تمام آزادگی.سلام برتوای فایده خلق بشر.سلام برتوای محبوب خدا,نورخدا.
هرچه داریم ازتوست,هرچه آموخت ایم ازتوست.توبه ماآموختی حق گرفتنی است.توبه ماآموختی برای دفاع ازحق بایدازهمه چیزمان بگزریم.توبه ماآموختی بایدبه بی عدالتی اعتراض کرد,حتی اگربرای خیلی هاخوش نیاید. توهمه اینهاراباعملت نشان دادی.بادادن محسنت,باصورت نیلی ات,باپهلوی شکسته ات,بابازوی کبودت. توچه آموزگارخوبی هستی وماچه دانش آموزان بدی.معلوم نیست اگردرآن زمان بودیم چه می کردیم؟
فاطمه جان هرچه درخودمی نگرم جزسیاهی چیزی نمی بینم,چیزی نیست که به آن افتخارکنم. جزعشق به تو,عشق به پدرت,عشق به همسرمظلومت وعشق به فرزندانت.
فاطمه جان توهنوزکه هنوزه مظلومی ,نمی دانم آن شب که پهلویت شکست ومحسنت راازتوگرفتندمظلوم تربودی,یاآن صبحدم که بانام توبه خوابگاه امن دانشجویان حمله کردندودرهاراشکستندوباچوب وچماق به جان فرزندان توافتادند.نمی دانم آن دم که بانام تودانشجویی راازپنجره بیرون انداختندوگفتندیازهراازماقبول کن؛چه احساسی پیداکردی.
هرچه قدرباخودفکرمی کنم نمی دانم آن شب جلوی خانه ات چه می کردیم؟آیا بانام پدرت به صورت توسیلی نمی زدیم؟آیاخانه ات راآتش نمی زدیم؟آیاعلی رابادست بسته روی زمین نمی کشیدیم؟آیاتوراجلوی چشمان علی تازیانه نمی
زدیم؟نمی دانم چه می کردیم؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home