Wednesday, July 05, 2006

قلم به توسوگند

به نام خدا
وقتی تقویم راورق می زدم،زیر14تیرنوشته بودروزقلم.نمی دانم به چه مناسبتی این روزراروزقلم نام نهاده اندولی هرچه باشدروزبزرگی است،روزی که بانام قلم مزین شده است.قلم بیش همه چیزمرایادقرآن می اندازدآنگاه که به قلم سوگندیادمی کند.یادفریاد،یادشهادت،یادشریعتی.کاش من هم عمرم راماننداوسپری کرده بودم تادراین روزمقدس باخاطری آسوده بااوهم نوامی شدم:قلم توتم من است ، امانت روح القدس من است ، وديعه مريم پاک من است ، صليب مقدس من است . در وفای او اسير قيصر نمی شوم ، زر خريد يهود نميشوم ، تســــــليم فريسيان نميشوم ، بگذار بر قامت بلند و راستين و اســــــــتوار قلبم به صليبم کشند ، به چهار ميخم کوبند ، تا او که از استوانه حياتم بوده است ، صليب مرگم شود ، شاهد رسالتم گردد ، گواه شهادتم باشد تا خدا ببيند که به نامجويی بر قلبم بالا نرفته ام ، تا خلق بداند که به کامـــــجويی بر سفره گوشت حلال توتم ننشسته ام ، تا زور بداند تا زر بداند ، تزوير بداند که امانت خدا را فرعونيان نمی توانند از من گرفت ، وديعه عشق را قارونيان نمی توانند از من خريد و يادگار رسالت را بلعميان نمی توانند از من ربود .هر کسی را ، هر قبيله ای را توتمی است ، توتم من توتم قبيله من قلم است . قلم زبان خداست ، قلم امانت آدم است ، قلم وديــــــعه عشق است ، هر کسی را توتمی است ، و قلم توتم ماست .قلم توتم من است قلم توتم ماست به قلم ســـــــــوگند به خون سياهي كه از حلقومش مي چكد سوگند به رشحه خوني كه از زبانش مي تراود سوگند به ضجه هاي دردي كه از ســــــــينه اش برمي آيد سوگند: كه توتم مقدسم را نمي فروشم. به دست زورش تسليم نمي كنم به كيـــــــــــــــسه زرش نمي بخشم.به سر انگشت تزويرش نمي سپارم دســـــــــــــتم را قلم مي كنم و قلمم را از دست نمي گذارم،چشمهايم را كور مي كنم، گوشـــهايم را كر مي كنم، پاهايم را مي شكنم، انگشتانم را بند بند مي برم، سينه ام را مي شكافم، قلبم را مي کشــــــم، حتي زبانم را مي برم و لبم را مي دوزم اما قلمم را به بيگانه نمي دهم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home