مذاکره باغرب
به نام خدا
درباره مسئله هسته ای به بحث می پرداختیم.مهمترین راه کاری که دراین زمان می توان داد،مذاکره باکشورهای تاثیرگذارغربی ازجمله ایالات متحده است.همان طورکه مشاهده شدرویکردتوجه به شرق که دولت جدیدآن راپی گیری می کرد،چه زودباشکست مواجه شد.زیراکشورهای ضعیف شرقی(حتی کشورهای قوی ای چون روسیه وچین)به منافع خودمی اندیشند،وچه بسی منافعشان باکشورهای غربی بیشترگره خورده است
ازاین ابایی ندارم که بگویم یکی ازآرزوهایم نابودی ایالات متحده است.این ابرقدرت شیشه ای، که چهره کریحش رادرپس مجسمه آزادی پنهان کرده، باچنگال استبداد،گلوی آزادگی رامی فشاردوملت هارابه نابودی وبندگی می کشاند.می خواهم روزی راببینم که این ابرقدرت می شکند.مطمئن هستم که، خیلی ازآزادگان جهان نیزمثل بنده فکرمی کنند.اماچه بایدکرد،دراین روزگارکه ملل اسلامی، به جای تقویت وتحکیم مشترکات ورسیدن به وحدت کلمه،به اختلافات دامن می زنند،دراین زمان که به جای بیداری ملتهاحفظ نظام های حاکم هدف قرارگرفته،چاره ای جزتن دادن به مذاکره بااین سگ هار،باقی نمی ماند.امروزبرای حفظ خودمان ورسیدن به حق مسلممان،بایدبادیپلماسی قوی وپویا،بارعایت عزت ملت ایران،به طورجدی وشفاف،به مذاکره باکشورهای تاثیرگذارغربی بپردازیم
9 Comments:
ایلیاجان
مذاکره یک روش است. راه حلی است برای حل مسائل مورد اختلاف نه در بیرون، بلکه در داخل هم. مذاکره و تبادل نظر، بحث و جدل بنیاد دمکراسی است. مذاکره با آمریکا، با توجه به قدرت این کشور، سوای این که از این کشور خوشمان بیاید یا بدمان بیاید، امری لازم و روشمند است. تردیدی نیست که سیاست های دولت آمریکا نقدپذیر و مورد نکوهش است، اما نفی سیاست دولت آمریکا لازم نیست به نفی اصل مذاکره چون روش بینجامد.
حاکمیتی که از مشروعیت دمکراتیک برخوردار است با پشتوانه بهتری می تواند تن به مذاکرات بدهد.
من هنوز نمی دانم آن چه تو از مردم سالاری مراد می کنی، همان دمکراسی است یا چیز دیگری است. فرهنگ غرب در سیاست آمریکا خلاصه نمی شود. مخالفت با سیاست دولت آمریکا، نفی مذاکره نیست. بلکه بسترسازی برای دمکراسی است. مردم سالاری دمکراسی نیست. در دمکراسی مردم حکومت نمی کند بلکه حکومت را انتخاب می کند. مردم سالاری را اگر ممکن است توضیح بده/ البته اگر مایل بودی.
سلام
ببخشید من یک سوال داشتم
به نظر شما کشور ما اگر بعد از 27 سال مخالفت
با برنامه های آمریکاو بعد از این همه سال که
مذاکره ای با هم نداشتند و به عنوان الگوی مبارزه
با آمریکا در بین کشور هامطرح شدیم
حال با آمریکا سر میز مذاکره ببنشینیم یک جور
مشروعیت دادن به آمریکا و همدستانش به خصوص
اسرائیل نمی باشد؟
ضمناً از نوشته های قبلی بر می آید که شما از
برادران یا خواهراناصلاح طلب هستید
آیا نباید این سوال را از کسانی بکنید که از دیوار
سفارت آمریکا بالا رفته اند؟
آیا نباید این سوال را از تندرو هایی چون عبدی و... کرد
که فکر این روز را نمی کردند؟
آیا حکومت آمریکا با حکومت آن در 25 سال قبل فرق کرده که
ما با آن مذاکره کنیمیا ما اهدافمان را تغیر دادیم؟
WWW.shab_roz_siasat@YAHOO.COM
سلام
آن زمانی که ما گرفتار مسایل حاشیه ای و خرافات بودیم این ابرقدرت شیشه ای در حال پیشرفت وتجهیز خود بود.من اعتقادی به شیشه ای بودن آن ندارم چرا که موقعیتی که آنها در آن قرار دارند به این راحتیها بدست نمی آید.
من غرب زده نیستم ولی حداقل با توجه به حرفه ام آنها در بسیاری از علوم وتکنولوژی ها پیشتازند وحالا حالا ها ما باید شاگردی کنیم.
سلام
منظور از این وحدت کلمه چیست؟ مشکل این نیست که ما اختلاف داریم و وحدت نداریم، مشکل این است که ما روشی اصولی برای حل اختلاف و دست یافتن به اجماع و وفاق نیافته ایم. وحدت کلمه مال جامعه تک صدایی است. جامعه معاصر جامعه ای است مبتنی بر اجماع. پیش شرط اجماع اما پذیرش دگراندیشی و دگرباشی و دگرزیستی و منافع متضاد است. حتا دست یافتن به توافق در یک امر عمومی منوط به رعایت این اصل است.
مخالفت با آمریکا تنها ازطریق رعایت دمکراسی وحقوق بشر انجام می گیرد. تردیدی نیست که آمریکا منافع خود را می جوید. اما نادیده گرفتن این واقعیت که آمریکا دارای امکاناتی است که باصطلاح کشورهای دوستی مثل هند یا روسیه یا چین را وامی دارد در سیاست خارجی خود در زمینه هسته ای به منافع خود بیندیشند و بر روی حساب هایی که بر روی آن ها باز شده بود خط بطلان بکشند.
بحث بر شکست پذیری نا ناپذیری آمریکا هم نیست.
این که در ملل مسلمان افتراق و اختلاف است هم دردی را دوا نمی کند. چون بحث بر سر حقوق شهروندی و حقوق و منافع ملیت های مختلف است که با مقوله ای چون مسلمانی پوشش داده نمی شود.
دیپلماسی روی دیگر سکه سیاست در داخل است. شکست اعتمادسازی است که بحران هسته ای را پدید آورده است. این تنها این نیست که شیطان بزرگ ممانعت می کند. اعتماد از بستر دمکراسی برمی خیزد.
بحث بر سر هزینه است و فایده. بحث بر سر زیرساختارهای علمی و بضاعت دانش ما است.
بحث بر سر این نیز هست که اگر سیاستی شکست خورد چه کسی باید در مقام پاسخ باشد و بپذیرد که اشتباه کرده است و جای را به اندیشه و سیاست بهتر بدهد.
چطور میتوان با سگ هار مذاکره کرد،وعزت خود را نیز حفظ کرد؟
ایلیاجان
مشکل این جا است که بیست و اندی سال سیاست رسمی حکومت این بوده است که آمریکا شیطان بزرگ است و شیطنت می کند، تا انجا که حتا خاتمی نیز جرئت نکرد با کلینتون دست بدهد، در حالی که آن زمان شرایط مساعد بود و حتا آمریکا رسما اشتباه تاریخی خود را در مورد کودتای بیست و هشت مرداد پذیرفته بود.
برای همین است که الان مذاکره با آمریکا این همه دشوار است. آمریکا به دنبال منافع خودش است. به فکر منافع خود بودن به خودی خود بد نیست. این شاید ما باشیم که به فکر منافع خود نیستیم و فرصت های خود را به باد می دهیم.
توازن قوا در جهان به نفع حکومت ایران نیست. پذیرش این امر، بدون این که آن را قبول داشت، به معنای در پیش گرفته سیاست واقعگرایانه است.
مساله این جااست که این مشکل هسته ای دارد خرج مسائل دیگری می شود.
این که آمریکا و اسرائیل زرادخانه اتمی دارند و ما چرا نداشته باشیم، درد ما را دوا نمی کند. ما نیز اگر حکومتی دمکراتیک داشتیم شاید این مسائل دست کم به این نحو صورت نمی گرفت. رشد علم و تکنولوژی برحق است. اما زیرساخت ها مهم تر است. در ثانی کدام آدم عاقلی است که نتواند استفاده از حق خود را تا زمانی به حالت تعلیق درآورد که شرایط مهیای انجام آن باشد.
سیاست بحث هزینه و فایده است. سیاست مذاکره یک روش است. حال آمریکا سگ هار باشد یا نباشد. حال ما از امریکا انتقاد داشته باشیم یا نداشته باشیم. در ضمن این ظاهر ضدآمر یکایی که بخشی از حکومت دوست دارد آن را دامن بزند آن چنان هم با واقعیات جامعه ما نمی خواند. مگر عبدی را به چه خاطر به زندان انداختند؟ به این خاطر که گفت همه پرسی نشان می دهد که چرخشی در افکار عمومی ایرانیان نسبت به آمریکا صورت گرفته است. مشکل این است که حکومت نمی داند چه جوابی به آن طیف از هواداران خود بدهد که تا دیروز شعار مرگ بر آمریکا سر می دادند و امروز باید تفهیم شوند که مذاکره خوب است.
بحث هسته ای یک سرپوش است بر اصل مساله. و آن هم تلاش حکومت برای جاانداختن خود در معادلات است. و این که آمریکا حکومت ایران را به رسمیت بشناسد. آن وقت همین حکومت هم به راحتی از خیر برنامه هسته ای خواهد گذشت.
آمریکا ستیزی را با سیاست ستیزی و فرهنگ ستیزی خلط نکنیم.
این که هر حکومت انقلابی به قواعد قدرت گرفتار می آید، تنها به این معنا است که جامعه را نمی توان انقلابی نگاه داشت. زیرا این به معنای ملتهب بودن جامعه خواهد بود. انقلابیون دیروز قدرتمداران امروز هستند. قدرت امر ایجابی است. چون باید کارآیی و مشروعیت داشته باشد. آن چه در ایران از قدرت مراد می شود درواقع خشونت است زیرا قدرت تنها برخاسته از توزیع قدرت است.
مراد من از اجماع این است که اجماع یک پیش شرط دارد و آن هم حضور مشروع و قانونی صداهای متفاوت و مختلف در جامعه، زیرا جامعه یکپارچه نیست بلکه مرکب از نیازها و منافع متفاوت است. قدرت انقلابی به هرحال مجبور است با پرداختن به امور اجرایی به واقعیات تن دهد و از طریق همین واقعیات به ورا-واقعیات برسد. پرسش من هم چنان به جا است درک تو از دمکراسی چیست؟ مردم سالاری دمکراسی است؟ چرا این همه تاکید بر مسلمانی و چرا عدم استفاده از واژه شهروند؟ و مهم تر از همه، همزیستی میان مسلمان و شهروند چگونه است؟
بحث هسته ای را مقایسه کن با چاه جمکران در قم. این واقعیت جامعه ما است. زیرا زیرساخت ها مفقود است. آیا نیروهایی در درون حاکمیت نیستند که تنها از طریق تنش آفرینی می خواهند به قدرتمداری خود ادامه دهند؟ و با تنش آفرینی تک صدایی را در جامعه ایجاد کند؟ این آن چیزی است که ما لازم است یاد بگیریم وقتی مفاهیمی چون وحدت کلمه را می شنویم. جامعه امر واحدی نیست. جامعه درهمتنیده است یعنی تفکیک شده است. ما نه جماعت هستیم نه امت. ما شهروند هستیم و جامعه.
باهات موافقم عزيز..
آیا در این مذاکره آمریکا حاضر به دادن امتیاز به ایران میشوذ؟
آیا هدف نهایی امریکا جلوگیری از پیشرفت ایران نیست وتا به این هذف نرسذ کوتاه نمی آید؟
ایا واقعا حوی استعمار در دوول غربی ضعیف سده است؟
Post a Comment
<< Home