Wednesday, November 02, 2005

چه جای شکایت است؟

به نام خدا

فکروخیالت لحظه ای آسوده ام نمی گذارد.دراین انبوه گاه بلاشایدهرازگاهی فراموشت کنم.یابه خیالم اینگونه باشد.ولی باز،هرجا،هردم،فکرت جای خودرادرذهنم پیدامی کند،مراوسوسه می کندتادوباره بادنیای غیرتوخداحافظی کنم،خودرابه دریای پرطلاتم خاطرت بسپارم.هرجاخواست مراباخودببرد.این تن نحیف رابه صخره های حوادث بکوبد؛آنگاه صدای خردشدن استخوانهای تعلق رابشنوم.سوزش ودردجانکاهش تمام وجودرادرنوردد.امادم برنیاورم.می دانم،اگرزبان بازکنم،شکایتی کنم،راه به ساحل وصال پیدانمی کنم.زیبای من،برای رسیدن به درگاهت،روح لطیف نیازاست که دراختیارنیست.بهره ای اززیبایی نیازاست که همراهم نیست.هنری نیست که پاسخگوی وجودنازنینت باشد.پس امیدم به چیست؟امیدم،وتنهاامیدم،به مهربانی بی انتهایت است؛که حال زارم راببینی،آنگاه برمن ترحم کنی وگاه وصال دهی.حال بایدگفت جایی برای شکایت باقی می ماند؟

5 Comments:

Anonymous Anonymous said...

ایلیا جان:
تو که خدایت را داری چرا این قدر احساس تنهایی می کنی؟
و هرگز جایی برای شکایت نیست. اما برای نقد و چالش و تامل هست.

11:29 AM  
Anonymous Anonymous said...

هیچ ! جای هیچ شکایتی نیست

1:49 PM  
Anonymous Anonymous said...

ايليای عزيز زيبا بود و پر معنا . البته انقدر بزرگ است که شکايتمان در عظمت بی کرانش گم میشود . در پناه حق عيدتان مبارک... کاسا

7:35 PM  
Anonymous Anonymous said...

salam
ziba bod va amigh

11:32 PM  
Anonymous Anonymous said...

ye khorde siah nemibini!! delam mikhad ye meghdar sefid tar bebinamet
ye khorde neveshte hat rang vagheiit bede

1:10 PM  

Post a Comment

<< Home