Monday, August 15, 2005

نگاهي به فيلم:خيلي دورخيلي نزديك.3

به نام خدا
درروستاي مصرخانوم دكترجواني كارمي كندكه دكتررامي شناسد.اوروحيه بسيارلطيفي دارد،مهربان وبسيارسرحال.اومريض هاي كمي داردوهروقت كسي براي درمان به مطبش مي آيد ،تصويري ازاومي كشدوروي ديوارمي زند.ديوارمطبش پرازچهره نقاشي شده است.
دكترمجبورمي شودشب رادرمصربماندتافردايش بلدچي اورابه محل جديدمسابقه ببرد.اوازطريق موبايل باپسرش درارتباط است.وقتي مي فهمدحال پسرش بدشده به طوري كه حتي نمي تواندچشمانش رابازكند،خيلي پريشون مي شود.خانوم دكتركه اوهم نگران است به دكترعالم مي گويد:نگران نباشيدخدابزرگه.دكترعالم كه نااميداست مي گويد
آره خدابزرگه،مشكل هم همين بزرگيشه،مايه خدايي ساختيم كه تواين مواقع همه چيزرابندازيم گردنش.من بااين دستام صدهامريض راازمرگ نجات دادم ولي خدارااونجانديدم.خيلي هاهم زيردستام جون دادند،خانواده اونهاهم مي گفتندخواست خدابوده....حالاكه من مشكل دارم ،چراازاين دستاكاري برنمي آيد؟
وقتي صبح مي شوددكتربدون اينكه به كسي بگويدتنهاحركت مي كند.وقتي واردماشين مي شودطرح دعاي تحويل سال راكه خانوم دكترپيداكرده بود،رامي بيندكه به آينه ماشينش آويزان است.وقتي ماشين حركت مي كنددوربين طوري جاده رانشان مي دهدكه طرح دعاي تحويل سال مشخص باشد،به طورواضح ((يامحول الحول والاحوال))رامي توان خواند.
وسط كويربنزين ماشين تمام مي شود.بنززيباي دكتر كه نماددنيايش است،ازحركت مي ايستدوبنزينش تمام مي شود.اواسم وآدرسش راروي كاغذي مي نويسدوزيربرف پاكن مي گذارد.به دل كويرمي زند.دل كندن ازاين دنياسخته.ازتشنگي توانش راازدست مي دهدوبه سختي راه مي رود،كه خودرادوباره كنارماشينش مي بيند.باعجله داخل ماشين مي رودوخودراسيراب مي كند.خستگي باعث مي شوداوداخل ماشين خوابش ببرد.توفان شن اووماشينش رامدفون مي كند.ميركريمي تمام شرايطي كه دكتردرابتداي فيلم توصيف كرده بود،به وجودآورد.دربيابان،داخل چاه تاريكي افتاده وكسي نيست كه اوراياري دهد.ماشين زيباي اوكه اكنون ازكارافتاده،چاهي است كه درونش گرفتارشده.اين دنياي زيبادرحقيقت چاهي بودكه ازلحاظ معنوي دكتردرونش افتاده بود.
اولحظه لحظه به مرگ نزديك مي شود.ديگراميدي ندارد.اگرازتشنگي ازپاي درنيايدشنهايي كه ازشيشه ترك خورده واردماشين مي شوداوراخفه خواهدكرد.دكتردوربين فيلمبرداري راكه درطول سفرهمراهش بود،برمي داردتاروشن كند،دوربين ازدستش مي افتد،فيلم به عقب مي رود.به عبارتي زندگي رادوباره مرورمي كند.ازحال تاگذشته را.يوسف گمگشته پيدامي شود.آري دكتركه يوسف درونش راگم كرده بودآن رادوباره مي يابد.سامان پدرش رامي يابدودكترازمرگ نجات مي يابد.ديالوگ برگزيده فيلم اززبان سامان كه باتلفن باخانوم دكترصحبت مي كند،مي باشد.سامان درباره ستاره هاوفاصله شان بازمين صحبت مي كند.خانوم دكترباتعجب مي پرسديعني ايقدرازمادورند._خيلي دور،خيلي نزديك درمقايسه باديگرستاره ها، مثل آدمها.مهم اينه كه چطوري ببنيم

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام ... چون فیلم و ندبدم نمیتونم قضاوت درستی کنم ... یا علی

3:25 AM  
Anonymous Anonymous said...

ba salam.
dar mored technologie hastehei jaryan in ast ke inha mikhahand baraye hefz khodeshan va na iran ma bomb besazand .inha ghoroor meli sareshan nemishavad .pishnahad europaeiha besiar jaleb tavajoh ast .in pishnahad ra dar gooya bekhanid.rad in pishnahad ma ra az shans bozorgi door mikonad.agar pishnahad ra bekhanid khodetan mifahmid ke ba ghabool in pishnahad che emkanat bozorgi baraye mardom ijad mishavad.hata dar zamineh niroogah hastehei.chizi ke ba bomb hargez be dast nakhahad amad.shad bashid

12:34 PM  
Anonymous Anonymous said...

متن خواندنی نوشتی ایلیا جان تفسیرت از فیلم جالب است.!

3:16 PM  

Post a Comment

<< Home