Saturday, May 06, 2006

می نویسم:...تو

به نام خدا
روی ورق های ضخیم پاپیروس،روی تکیه ای ازپوست آهو،روی لوح سخت سنگی،روی شن های نرم کناردریا،روی ورق پاره های سوخته،روی قاصدک پرشکسته،روی برگی ازنیلوفرآبی،روی گوشه ای ازساقه زرین گندم،روی دانه ای ازبرنج سفید،روی آرامش آبی دریا،روی تلاطم سرخ شهادت،روی تاری ازموی عطرآگین یار،روی بالهای بی انتهای خیال،روی طیفی ازانوارخورشید،روی دست مهربان مهتاب،روی سکوت دلپذیرسحرگاه
می نویسم،می نویسم،می نویسم.بادستانی بی رمق،چشمانی بی فروغ،ذهنی مغشوش دربندغرور.باقلمی شکسته،زبانی بریده،قلبی پاره پاره،جمجمه ای یخ زده ازسردی خون
ازتو،ازعشق به تو،ازسوزفراق تو،ازشوق وصال تو،وفقط امیدم به آیه هایی است که برسینه ای عاشق القانموده ای.وقتی آیه های دل انگیزت رامی شنوم به خودجرعت می دهم آنهارابرزبانم جاری کنم وفریادبزنم:ای شعرهای من
سروده وناسروده
درسلطنت شما شکی نیست
اگرتنها،خواننده شمااوباشد