Tuesday, August 30, 2005

آزادي دراجتماع

به نام خدا

دوست دارم درباره آزادي هاي اجتماعي بيشتربحث كنم.انسان به حكم انسان بودن آزاداست .داراي اختيار.شايدمهمترين خصوصيت يك انسان اختياروآزادي اوست.اوآزاداست كه راهش راخودانتخاب كندوهركاري كه بخواهدانجام دهد.درعرصه اجتماعي آزادي اوتاچه حداست؟شايدتعريف كانت ازآزادي راشنيده باشيد: حدود آزادى من تا بدانجا است كه به مرز آزادى شما تجاوز نكند،البته تعريف فوق زماني كاملاقابل قبول است كه آزادي بااخلاق پيوندبخورد.انسان براي اينكه انسان باشد،بايدآزادباشدوحدوداخلاقي رارعايت كند.براي حفظ كرامت ومنزلت انسان،رعايت اخلاق لازم است.انسان حتي آزاداست كه انسان نباشد،يعني عزت وكرامت خودراحفظ نكند.امادرعرصه اجتماعي انسان بايد((انسان))باشد،واگرتصميم گرفت كه ازانسان بودن دست بكشديعني عزت وكرامت خودراحفظ نكند،بادست خودآزادي خودرامحدودكرده است.زمينه رابراي محدوديت خودتوسط ديگران به وجودآورده.ديده مي شود،عده اي هم جنسبازهاوروسپي هاراداراي حقوق اجتماعي مي دانند.اعتقادم اين است كه انسان هابه موجب اختياري كه دارندمي تواننددراين دنياراه هم جنسبازي وروسپي گري راانتخاب كنند،امااين افراددرعرصه اجتماعي داراي حقي نيستند.اين انسانهادرعرصه اجتماع مجرماني هستندكه جرمشان پايمال كردن انسانيت،اخلاق ولكه داركردن كلمه مقدس آزادي است

Sunday, August 28, 2005

چگونه آزادي ات راحفظ مي كني؟

به نام خدا

چندروزه دارم سعي مي كنم وقتي بيرون مي رم كمترببينم.دارم سعي مي كنم،بدون اينكه سرم راپايين بيندازم،درحالي كه مثل همه سرم بالاست وبه مقابلم نگاه مي كنم چيزي نبينم.اونقدرتوفكرخيال غرق بشم طوري كه انگارچيزي نمي بينم.تاحالااين طوري برات پيش اومده؟نمي دونم..... شايد.....نه؛نه اصلابهش احتياج پيدانمي كني!اگه اينكاررابكني چطوري عكس العمل بقيه راببيني؟ولي من مجبورم،چيكارمي شه كردتواين طوري مي خواي.من هم عادت ندارم به اينواون گيربدم.يااينكه براي راحتي خودم تورومجبوركنم به كاري كه نمي خواي.
دوست ندارم توخيابون وقتي چشمم به توكه مانتوي تنگ وكوتاه پوشيدي،موهاتومش كردي وبايه پارچه كوچيك(بخوانيدروسري) اونوبستي،صورتت رومثل عروس خانوم هاآرايش كردي،شلوارتوكه هرروزكوتاه ترمي شه پوشيدي؛مي افته،تحريك بشموكاردست خودم بدم،يااينكه خدايي نكرده،دنبالت بيوفتمواذيتت كنم.يااينكه زبانم لال وقتي ازكنارم ردبشي بهت متلك بگم.ياحتي درذهنم درباره ات جوره ديگه فكركنم.آره اي عزيزبراي اينكه آزادي توحفظ بشه ومن هم يك كاري دست خودم ندم بايدآزادي خودراازخودسلب كنم.بايدازچشم بازكردن توخيابان صرف نظركنم.اينگونه مي كنم،اماتواي عزيزكه راضي به سلب آزادي من هستي براي حفظ آزادي ات چه مي كني؟

Friday, August 26, 2005

پاسخ دكترسروش به انتقادات

به نام خدا
دكترعبدالكريم سروش درپي انتقاداتي كه نسبت به سخنراني ايشان درپاريس انجام شد،جوابيه اي صادركرده اندكه خودراموظف مي دانم قسمتهايي ازاين جوابيه راكه به نظرپاسخي است به انتقادهايي كه اينجانب هم به ايشان داشته ام،بياورم
لُبّ کلام من در باب دموکراسي و اسلام (که گزيده نارساي دانشجويان آن را به‌خوبي منعکس نمي‌کند) اين بود که تمدن اسلامي تمدني فقه‌محور است و از فقه سالاري تا دموکراسي که قلبش قانون سالاري (نوموکراسي) است، فاصله چنداني نيست. مسلمانان به رعايت قانون و مقررات در حيات فردي و جمعي خود خوي گرفته‌اند و لذا با قانون‌سالاري ناآشنا نيستند. نارسايي نظام فقهي البته در اين است که تکليف‌انديش است نه حق‌انديش. و لذا داروي شفا بخش حق را بايد به اين اندام نيم مردة تکليف‌انديش، تزريق کرد تا تندرستي و چالاکي دموکراتيک پيدا کند و جامة عدالت امروزين (که بر مدار حقوق بشر مي‌گردد) بر قامتش راست آيد و توازني مطبوع و مطلوب ميان حق و تکليف برقرار کند. و اين بسي فاصله دارد با آرمان خيال‌‌انديشانه کساني که خواهان استخراج دموکراسي از متن تعليمات اسلامي‌اند
باري من و مصباح يزدي ظاهراً هم داستانيم که اسلام و تشيع موجود با دموکراسي ناسازگارند. وي مي‌گويد براي دموکراتيک شدن دست از اسلام برداريد يا مسلمان بمانيد و با دموکراسي وداع کنيد، اما من مي‌گويم لازمة اخذ دموکراسي ترک مسلماني نيست، شما در کدام جبهه‌ايد؟
من در باب امامت و ولايت چيزي بيش از آنچه قبلاً در «بسط تجربه نبوي» و در «مسأله خاتميت» آورده‌ام، نگفته‌ام. شايسته است آن را دوباره بخوانيد. خاتميت، چنانکه من در مي‌يابم، مقتضايش اين است که پس از پيامبر سخن هيچ کس در رتبه سخن وي نمي‌نشيند و حجيّت گفتار او را ندارد. حال سخن در اين است که امامت را شرط کمال دين شمردن و امامان را برخوردار از وحي باطني و معصوم و مفترض‌الطاعه دانستن (چنان که شيعيان مي‌دانند) چگونه بايد فهميده شود که با خاتميت ناسازگار نيفتد و سخن‌شان در رتبه سخن پيامبر ننشيند و حجيت گفتار او را پيدا نکند؟ آنان را شارح و مبيّن معصوم قرآن و کلام پيامبر دانستن نيز گرهي از کار فروبسته اين سؤال نمي‌گشايد. آيا امامان، براي پاسخ به هر سؤالي، به کلمات پيامبر رجوع مي‌‌کردند و آنها را مي‌خواندند (در کجا؟) و مي‌انديشيدند و آنگاه جواب مي‌گفتند يا جواب‌ها (چنانکه شيعيان مي‌گويند) نزدشان حاضر بود و نيازي به اجتهاد و إعمال رويـّت و پژوهش و تحليل نداشتند. و لذا سخني که مي‌گفتند بي‌چون و چرا وبي احتمال خطا و بر اثر الهام الهي، عين کلام پيامبر بود و جاي اعتراض نداشت؟ اگر اين دوّمي باشد، فرق پيامبر و امام در چيست؟ و آيا در اين صورت، جز مفهومي ناقص و رقيق از خاتميت چيزي بر جاي خواهد ماند؟ شما طوري از نقش شارح بودن امامان شيعه سخن مي‌گوئيد که گويي «مجتهد معصوم»اند اما مگر مجتهد معصوم خود مفهومي تناقص‌آلود نيست؟ باري جواب اين سؤالات هر چه باشد، آيا امامان را در رتبه پيامبر ندانستن و بنيان خاتميت را استوار کردن و «سنگ خاتميت را بر سينه زدن» (به قول شما) جفا بر اسلام و کاستن از منزلت ولايت است؟
اما ناچار مي‌گويم که من شيعه غالي نيستم و نه در مورد ملاّي روم و نه هيچ کس ديگر (پس از پيامبر(ص)) قائل به نبوت و شؤون و لوازم آن نيستم. از اين که بگذريم، هر درجه‌اي از درجات قرب الهي را براي آدميان ممکن و ميسور مي‌دانم و از دوام ولايت معنوي و «بسط تجربه نبوي» جز اين مراد ندارم
روايتي از امامان شيعه رسيده است که: «در مورد ما هر چه مي‌خواهيد بگوئيد، فقط ما را به مرتبه الوهيت نرسانيد» (نزّلوانا عن الرّبوبيّة و قولوا فينا ما شئتم). شما عالم علم‌الحديث هستيد و از اصالت اين روايت با خبرتريد. در اين روايت چنانکه مي‌بينيد فقط اجتناب از ربوبيّت خواسته شده است و از نبوت سخن نرفته است. اگر غلط نکنم اين روايت با آنکه ظاهري ضد غلو دارد، بايد پرداخته‌ غاليان شيعه باشد. دقيق‌تر آن است که آنان را نه به مرتبه خدايي بايد رساند نه به مرتبه پيامبري. هر منزلت ديگري براي آنان و ديگر سالکان متصور است. و «ما کان عطاء ربّک محظوراً» . مي‌دانم که اين سخنان سليم در ايران امروز که تشيّع غالي و تفّقه اخباري بر آن سايه افکنده است، آبرو و امنيت و حيات گوينده را نشانه مي‌رود اما «عشق است و داو اول بر نقدجان توان زد». اصلاح ديني و سيالّ کردن کلام اسلامي و شيعي‌ راهي جز اين ندارد
آورده‌ايد که وجود امام مهدي «يک واقعيت است». از کجاي گفتار من برمي‌آيد که «غير واقعيت» است؟ قلم من در اين جا و در همه جا عمداً از داوري در باب عقايد خاص شيعيان و غير شيعيان، تن مي‌زند و تنها به ربط منطقي و نتايج تاريخي آنها ديده مي‌دوزد. من نيک مي‌ دانم که اکثريت شيعيان و غير شيعيان مقلدند نه محقق، و عقايدي دارند معلّل و غير مدلّل، که زاده جبر محيط و تلقين و تربيت است. و من ايمان تقليدي آنان را برنمي‌آشوبم. به‌علاوه نگاه درجه دوم و شيوه پلوراليستي من، اجازه نمي‌دهد که براحتي در باب ناجي و هالک بودن فرقه‌هاي گونه‌گون اسلامي حکميت کنم و گروهي را به بهشت و گروهي را به دوزخ بفرستم. اما قصه مهدويّت سياسي، يعني نقشي که اين انديشه در سياست ايفا مي‌کند البته منظور نظر و مطلوب خاطر من است
امّا آراء اقبال لاهوري درباب خاتميت شايسته توضيح بيشتر استوي در فصل پنجم و ششم کتاب پرمايه «بازسازي فکر ديني در اسلام»، روح اسلام را ضّد يوناني مي‌شمارد و افسوس مي‌خورد که مسلمانان يوناني مآب شدند و عقل استقرايي را فرو نهادند. به اعتقاد وي، در آمدن عقل استقرايي ـ تجربي، تکيه انحصاري بر غريزه (وحي) را متوقف کرد و خاک تاريخ از پروردن پيامبران عقيم شد و لذا ختم نبوت ايجاب و اعلام گرديد و از اين پس به انتظار وليّ آسماني ديگري نشستن که منبع تازه‌يي براي دانش باشد و اتوريتة نويني را بنا نهد خطاست. اعلام ختمّيت, آغاز رها سازي عقل انساني بود تا آدمي با انديشه خود‌گام بردارد و چراغ عقل خود را برافروزد چراکه دست کليم را "درين زمانه نهان اندر آستين کردند". بشريت, اينک به سه چيز نياز دارد: "تفسيري معنوي از جهان, رهايي معنوي خرد و اصول بنيادين عاّم براي جهت دادن به تکامل جامعه بر اساسي معنوي". نبودن و نيامدن پيامبران, به معني آزادي خرد است که ديگر سقفي براي تفکر ندارد و بخود وانهاده است و دين منبعي از منابع الهام اوست و لا غير. وي در انتها "دموکراسي معنوي را هدف غايي اسلام" مي‌شمارد و مهدويّتي را که رتبه نبوّت يا بالاتر از آن داشته باشد مانع اين دموکراسي معنوي مي‌يابد. سخنان اقبال را به گوش هوش بايد شنيد و قدر دان نعمت خاتميت بايد بود که آدميان را بر مائدة زمين نشاند و از انتظار فرسايندة فتح‌ابواب آسمان رهايي بخشيد. انتظاري که به اعتقاد شريعتي "مذهب اعتراض" بود در نگاه اقبال به "مذهب انقراض" بدل مي‌شود: انقراض خرد و زوال دموکراسي معنوي. مسلمانان به حکم خاتميت, به هيچ "نداي آسماني" ديگر گوش نخواهند سپرد و بر سر راستين يا دروغين بودنش نزاع نخواهند کرد. سخن هيچ کس ديگر حجيت سخن پيامبر را ندارد و از آسمان فرو نمي‌ريزد که ازين پس, افلاکيان کار زمين را به خاکيان وانهاده‌اند. و البته اينها هيچکدام نافي ولايت باطني نيست که حديثي ديگرست
متن كامل اين جوابيه رامي توانيددراينجابخوانيد

شماچگونه مي خنديد؟

به نام خدا

چندوقت پيش بودرفته بودم يك مرغ بخرم براي خانواده.وقتي واردمغازه شدم،صاحب مغازه رابه همراه چندنفرازدوستانش درحال بگوبخنديافتم.تامرغ راوزن وخردكندمقداري طول كشيد.خوب ناخودآگاه متوجه صحبتهاي آنهاشدم.شايدهرجمله اي كه مي گفتندسه چهارتافحش ركيك درآن بود.فحش به مادروخواهرهمديگرمي دادند،مي خنديدندوخستگي درمي كردند.شاگردمغازه هم باآنهاشوخي هايي مي كردتاآنهابيشتراورامزين به فحشهايشان كنند.ازاين دست درجامعه زيادند
همانطوركه مي دانيدجامعه اي عبوث وخسته داريم.جامعه اي كه نيازبه خنده،شادي وتفريح داردتاازاين وضعيت دربيايد.ولي متاسفانه بايدبگويم،حتي بلدنيستيم چگونه بخنديم وشادشويم.چگونه مي خنديم؟:يا كسي رادست مي اندازيم وسربه سرش مي گذاريم.يامثل همين برادرانمان درمرغ فروشي به فك وفاميل هم فحش مي دهيم.يااينكه جكهايي كه درآنها،قومي رابه سخره مي گيرد،ويااينكه جكهاي سكسي براي هم تعريف مي كنيم.روش ديگري براي شادشدن نيست؟بدون اذيت وآزارديگران وانجام اين قبيل كارهانمي شودخنديد؟پاسخش راشمابدهيد

Thursday, August 25, 2005

امان ازاين افراط وتفريط ها

به نام خدا

نگاهي به دنيابيندازي مي بيني كه پرشده ازافراط وتفريط.دورواطرف خودمونم راهم نگاه كنيم،عده اي ازاين وربام وعده اي هم ازآن وربام افتاده اند.مثالي مي زنم.حكم اعدام.
عده اي هستنددركشورمان كه صداي مخالفي رابرنمي تابند.صحبتي زده مي شودجاروجنجال راه مي اندازند،غوغاسالاري مي كنند.به معناي واقعي آنارشيسم.مثلاهمين قضيه دكترآغاجري،چه جنجالي به پاشد.اگراعتراضات نبودالان سرش بالاي داربود.
ازسوي ديگرعده اي هرگونه اعدامي راخلاف حقوق بشرمي دانند.شايداين جمله راديده باشيد:حكم اعدام رامتوقف كنيد.زندگي مقدس است.كسي نيست به اينهابگويدباباجان،زندگي كسي كه كشته شده هم مقدس بوده،زندگي آن بچه هايي كه توسط بيجه كشته شدن،مقدس بوده.اگرخداي نكرده يكي ازبستگان شماكشته شودبازهم اين حكم رابراي قاتل عادلانه نمي دانيد؟
ازاين دست قضايافراوان است.

Monday, August 22, 2005

وباومرزهاي بي دروپيكر

به نام خدا

دراندك زماني بيماري وبادركشورشيوع پيداكرد.تاامروزبيش از700نفربه اين بيماري مبتلاشده اندوحدود10نفرجان خودراازدست داده اند.دراين حين هم وزارت بهداشت وتمام رسانه هابه آموزش مردم براي مقابله بااين بيماري پرداخته اند.اين چيزهايي كه مي گويندجزرعايت بهداشت وپرهيزازخريدن موادغذايي كه درمعرض آلودگي هستند،چيزديگري نيست.اين چيزهاراهميشه دراخباروبيشتردربرنامه خانواده مي شنيديم.سوال اين جاست :چراتامشكلي به وجودنيايدبه فكررعايت اين قبيل كارهاي پيشگيرانه نمي افتيم؟
سوالي كه شايدتاامروزناديده گرفته شده اين است كه اين بيماري منسوخ شده ازكجابه ايران آمده؟واقعيت بسيارمهم اين كه مرزهاي مابي دروپيكراست.هرچقدراين افغاني هاراباسلام وصلوات ودادن دلارهاي بي زبان به كشورشان هدايت مي كنيم بازمينيم برتعدادشان افزوده مي شود.مرزهاي شرقي ماباافغانستان ومرزهاي غربي ماباعراق؛دوكشورجنگ زده،ناامن وپرازبيماري هاي خطرناك،وضعيت اسفناكي دارد.ازمرزهاي شرقي ماخيل برادران افغاني،موادمخدروبيماريهاي خطرناك واردكشورمي شود.ازسوي مرزهاي ماباعراق هم اسلحه وزائريني كه بدون وجودنظارت واطمينان ازسلامتشان،واردايران مي شوند.رسيدگي به امنيت مرزهاوبه وجودآوردن شرايطي كه هركس به راحتي واردكشورنشودازمسائل ضروري به نظرمي آيد.ايجادمراكزقرنطينه وبازرسي بسياردقيق واردشوندگان به كشورلازم است.مواظب خودتان باشيد،وباجدي است

Saturday, August 20, 2005

اين جوريشونديده بوديم

به نام خدا

امروزگذارم به ميدان انقلاب افتاد.چندوقتي است كه حول وحوش اين ميدان مغازه هايي به فروش كتاب دسته دوم باقيمت نازل مي پردازند.هرازگاهي به اين مغازه هاسري مي زنم وكتابي راكه مناسب ببينم مي خرم.امروزهم به يكي ازاين مغازه هاسرزدم.البته روي شيشه مغازه زده بود:محل فروش كتابهاي ناياب قديمي.واردمغازه شدم.فضاي آن بوي كاغذكاهي قديمي مي داد.چشمانم به روي كتابهادويد،شايدكتاب خوبي رابتواندپيداكند.كتابهاآن چنان هم ناياب نبود.كم كم خسته شدم وتصميم داشتم بروم،درهمين فكرهابودم كه مردميانسالي به همراه نوه اش واردمغازه شد.ازفروشنده كتابي درباره دين زرتشت خواست.مثل اينكه نوه اش ازاين جوركتابهاخوشش مي آمد.مغازه دارهم چندتاكتاب كم حجم وبسيارقديمي راكه يكي دوتاازآنهاهم ورق ورق شده بودجلوي آنهاگرفت:يكي درباره رسم ورسوم هاي زرتشتيان وديگري كتاب ديني اول دبيرستان مربوط به دين زرتشت بود.تصميم گرفتنداين دوكتاب رابخرند.پدربزرگ دست درجيب بردوگفت:قربان قميت اينهاچقدرمي شود.من كه حجم كتابهاراديده بودم توي ذهنم گفتم هركدام 200تومان."قابلي نداره اين يكي 4000تومن وآن يكي 2500."مردميانسال باچشمان گردشده اش به من نگاه كرد،ولي چيزي نگفت،
نوه
عزيزاست 6500 كه قابلي نداره.من كه فهميدم پشت كوه كتاب فروش هاست گفتم:قيمت هات خيلي بالاست.مغازه داركه انگارترسيده بودمشتري هاش بپرندفوراجواب داد:به اندازه سن توعمر دارندشايدهم بيشتر.من كه انتظاراين جواب رانداشتم گفتم:خوب داشته باشند.مردميانسال گفت:اين كه دليل نمي شودمي خواهي كتابي ازآقاي بروجردي بيارم.فروشنده جواب داد:اين كتابهاديگه به دردمردم نمي خوردمردم آنهارامي ريزنددور.همه دنبال اين جوركتابهاهستند(اشاره مي كردبه كتابهايي كه دست پسرك بود)اصلشون هم اين قديمي هاست.اينهايي كه توبازاره مفت نمي ارزه همه رابايدانداخت سطل آشغال.پسرك گفت:ولي مااوستاراخرديم خيلي خوب بود.جواب داد:اصل نيست به دردنمي خوره اون روهم تغييردادن.توي اين احوال بوديم كه خانمي آمدداخل گفت آقامجموعه علي"دكترشريعتي راداريد."نه خانم نداريم"وقتي خانومه رفت مردميانسال گفت:اون وقت هاكه توي..... (متوجه نشدم كجارامي گه)بودم سري كامل كتابهاشوبه مامفتي دادند.مغازه دارباحالت حق به جانبي گفت:آره كتابهاش به دردنخوره مردم همه رومي اندازنددور.داشت حرف مي زدكه چشمش افتادبه من،انگارفهميده بودتوذهنم به حرفهاش مي خندم.به پدربزرگ وپسرش كه جلوي ورودي مغازه ايستاده بودند،اشاره كردوگفت:لطفااجازه بدين اين آقابرن بيرون.درحالي كه پوزخندي زده بودم به كتابهانگاه كردم وباخودم گفتم :مي بينم چه كتابهايي رابيرون مي ريزند

Friday, August 19, 2005

دكترسروش به كجامي رويد؟

به نام خدا

دكترسروش اخيراسخنراني اي درسوربن انجام داده اندباعنوان(رابطه مردم سالاري وتشيع) دكترسروش دراين سخنراني شيعه واعتقادبه مهدويت رامانع رسيدن به مردمسالاري معرفي مي كند. جاداردمواردي رايادآوري كنيم.
مسئله تبعيت ازامامان شيعه به خاطراينكه فرزندپيامبرهستندصورت نمي گيرد،بلكه بخاطررفتارهاوصحبت هايي كه انجام مي دهنداست.همانطوركه كلام قرآن رابدون منطق قبول نمي كنيم،سخنان ورفتارهاي ايشان رانيزبي چون وچرانمي پذيريم.خودايشان به ماآموخته اندكه عقايدراباافرادنسنجيم بلكه بامنطق آن عقيده بسنجيم.خودايشان به مادستورداده انددركارهايشان دقيق شويم وبه امربه معروف ونهي ازمنكرآنهابپردازيم.
درست است عده اي هستندكه خودرابه امام غائب شيعيان منتسب وازاين طريق اهداف خودرادنبال مي كنند،شمادرمقابله بااين افرادراه ساده راانتخاب كرده ايدوبه جاي اينكه بااين رفتارهاي نادرست مبارزه كنيدبه انكارآن حضرت پرداخته ايد.شماكه به بسط تجربه نبوي اعتقادداريد چه شده است كه آن راباعث رقيق شدن خاتميت نمي دانيدوامامت امامان شيعه راباعث اين كارتشخيص داده ايد؟
امام هادي(ع) دهمين امام شيعيان درپاسخ به اين سوال كه چراموسي (ع)با يدبيضاوعصا.عيسي(ع)بازنده كردن مردگان وشفادادن به بيماران.وحضرت محمد(ص)باقرآن وشمشيرظهوركردندمي فرمايد:موسي(ع)درزماني ظهوركردكه سحروجادوفراگيربود،عيسي(ع)درزماني ظهوركردكه علم طب رونق داشت.ومحمد(ص)درسرزميني ظهوركردكه مردمش درسخنوري چيره دست وجنگاوراني دليربودند.آري مردان خداباتوجه به دومقوله بسيارمهم مكان وزمان براي جلب مردم بهترين ابزارهاي متانسب باآن دوراهمراه دارند. به همه كساني كه از مهدي(عج) ترس دارندوفكرمي كننداومي آيدتادرياي خون راه بيندازد،گردنهارابزندوبازورهمه رامطيع خودكندمي گويم.اين خبرهانيست.اواگردراين زمان ظهوركندمطمئن باشيدبامترقي ترين نوع دموكراسي وحقوق بشرمي آيد.
اين صحبت هاراهي به مردمسالاري وحقوق بشرندارد.اين صحبت هاجزبدبين كردن مردم به مردم سالاري نتيجه اي ندارد.حال مي فهميم كه خاتمي ازچه كساني گله مي كرد


ِ

Wednesday, August 17, 2005

براي توكه ذره ذره آب مي شوي


به نام خدا


برويم اي يار،اي يگانه ي من
دست مرابگير
سخن من نه ازدردايشان بود
خودازدردي بود
كه ايشان اند
اينان دردندوبودخودرا
نيازمندجراحات به چرك اندرنشسته اند
وچنين است
كه چون بازخم وفسادوسياهي به جنگ برخيزي
كمربه كين ات استوارترمي بندند

احمدشاملو

Monday, August 15, 2005

نگاهي به فيلم:خيلي دورخيلي نزديك.3

به نام خدا
درروستاي مصرخانوم دكترجواني كارمي كندكه دكتررامي شناسد.اوروحيه بسيارلطيفي دارد،مهربان وبسيارسرحال.اومريض هاي كمي داردوهروقت كسي براي درمان به مطبش مي آيد ،تصويري ازاومي كشدوروي ديوارمي زند.ديوارمطبش پرازچهره نقاشي شده است.
دكترمجبورمي شودشب رادرمصربماندتافردايش بلدچي اورابه محل جديدمسابقه ببرد.اوازطريق موبايل باپسرش درارتباط است.وقتي مي فهمدحال پسرش بدشده به طوري كه حتي نمي تواندچشمانش رابازكند،خيلي پريشون مي شود.خانوم دكتركه اوهم نگران است به دكترعالم مي گويد:نگران نباشيدخدابزرگه.دكترعالم كه نااميداست مي گويد
آره خدابزرگه،مشكل هم همين بزرگيشه،مايه خدايي ساختيم كه تواين مواقع همه چيزرابندازيم گردنش.من بااين دستام صدهامريض راازمرگ نجات دادم ولي خدارااونجانديدم.خيلي هاهم زيردستام جون دادند،خانواده اونهاهم مي گفتندخواست خدابوده....حالاكه من مشكل دارم ،چراازاين دستاكاري برنمي آيد؟
وقتي صبح مي شوددكتربدون اينكه به كسي بگويدتنهاحركت مي كند.وقتي واردماشين مي شودطرح دعاي تحويل سال راكه خانوم دكترپيداكرده بود،رامي بيندكه به آينه ماشينش آويزان است.وقتي ماشين حركت مي كنددوربين طوري جاده رانشان مي دهدكه طرح دعاي تحويل سال مشخص باشد،به طورواضح ((يامحول الحول والاحوال))رامي توان خواند.
وسط كويربنزين ماشين تمام مي شود.بنززيباي دكتر كه نماددنيايش است،ازحركت مي ايستدوبنزينش تمام مي شود.اواسم وآدرسش راروي كاغذي مي نويسدوزيربرف پاكن مي گذارد.به دل كويرمي زند.دل كندن ازاين دنياسخته.ازتشنگي توانش راازدست مي دهدوبه سختي راه مي رود،كه خودرادوباره كنارماشينش مي بيند.باعجله داخل ماشين مي رودوخودراسيراب مي كند.خستگي باعث مي شوداوداخل ماشين خوابش ببرد.توفان شن اووماشينش رامدفون مي كند.ميركريمي تمام شرايطي كه دكتردرابتداي فيلم توصيف كرده بود،به وجودآورد.دربيابان،داخل چاه تاريكي افتاده وكسي نيست كه اوراياري دهد.ماشين زيباي اوكه اكنون ازكارافتاده،چاهي است كه درونش گرفتارشده.اين دنياي زيبادرحقيقت چاهي بودكه ازلحاظ معنوي دكتردرونش افتاده بود.
اولحظه لحظه به مرگ نزديك مي شود.ديگراميدي ندارد.اگرازتشنگي ازپاي درنيايدشنهايي كه ازشيشه ترك خورده واردماشين مي شوداوراخفه خواهدكرد.دكتردوربين فيلمبرداري راكه درطول سفرهمراهش بود،برمي داردتاروشن كند،دوربين ازدستش مي افتد،فيلم به عقب مي رود.به عبارتي زندگي رادوباره مرورمي كند.ازحال تاگذشته را.يوسف گمگشته پيدامي شود.آري دكتركه يوسف درونش راگم كرده بودآن رادوباره مي يابد.سامان پدرش رامي يابدودكترازمرگ نجات مي يابد.ديالوگ برگزيده فيلم اززبان سامان كه باتلفن باخانوم دكترصحبت مي كند،مي باشد.سامان درباره ستاره هاوفاصله شان بازمين صحبت مي كند.خانوم دكترباتعجب مي پرسديعني ايقدرازمادورند._خيلي دور،خيلي نزديك درمقايسه باديگرستاره ها، مثل آدمها.مهم اينه كه چطوري ببنيم

Saturday, August 13, 2005

نگاهي به فيلم:خيلي دورخيلي نزديك.2

به نام خدا

درپست گذشته خلاصه اي ازفيلم راخوانديد.حال بيشترروي جزئياتي كه اين فيلم رازيباكرده مي پردازيم
.اوايل،فيلم دكترعالم پشت چراغ قرمزمنتظراست،پسرك دستفروشي به اوپيله مي كندطرحي كه ازدعاي تحويل سال مي فروشدرابخرد.دكتركه اعتقادي به اين هانداردقبول نمي كند.وقتي چراغ سبزمي شودوماشينهاآماده حركت مي شوندپسرك طرح دعارابه داخل ماشين پرتاب مي كند،ودكترمجبورمي شودپول آن رابدهد.
درادامه دكتررادرحالي كه داخل دفتركارش نشسته مي بينيم.دونفربه اومراجعه مي كنند:مادري به همراه پسرش.دخترپيره زن دچارعارضه مغزي است كه كاري برايش نمي توان انجام داد.دكترازاوقطع اميدكرده واين رابه آنهامي گويد.دكتربراي اينكه شرايط مريض رابرايشان توصيف كندمي گويد:تصوركنيددربياباني،داخل چاهي افتاده ايد،همه جاتاريك وكسي نيست كه به شماكمك كند.
وقتي دكتربه دنبال پسرش به كويرمي رود،شاهدهستيم ميركريمي مي خواهدداستان حضرت يوسف(ع)راتداعي كند.براي همين كارروستاي "مصر"رابراي برگذاري مسابقه درنظرمي گيردكه دكتربراي پيداكردن سامان بايدبه آنجابرود.
وقتي دكترجاده منتهي به مصررامي پيمايد،راه آسفالته تمام مي شودوادامه راه جاده خاكي است.درادامه راه آخوندي رامي بيندكه موتوردرب وداغونش خراب شده،به هرترتيب روحاني داستان سوارماشين دكترمي شود.آخوندي سرحال ،بي آلايش وجوان.وقتي ازشغل دكترمطلع مي شودبه طنزبه اومي گويدپس همكاريم.ميركريمي درقالب اين طنزمي خواهدواقعيت اين گفته رايادآورشود.يكي طبيب جسم وديگري طبيب روح.ميركريمي اين دوهمكارراباهم مقايسه مي كند.دكترصاحب ماشين مرسدس آخرين مدل وزيباوآخوندصاحب موتوردرب وداغون.فكرمي كنم وسايل نقليه نشان داده، نماددنياي آن دوباشد.وقتي آخوندموتورش راوسط بيابان رهامي كنددرجواب تعجب دكترمي گويد:موتورماگاوپيشوني سفيداست بچه هاديدنش مي يارنش ده.ولي كريمي مي خواهدبگويداوآن راراحت رهامي كندزيرادنيايش رابزرگ نكرده وبه آن دل نبسته.روحاني داستان دلنشين ترين شخصيت داستان است.بي آلايش وصميمي.شايدپيامي براي آخوندهاي ماباشدكه اينگونه باشيد.وپيامي براي ماكه دربين آنهاخيلي هااينگونه هستند.
ادامه دارد...

Friday, August 12, 2005

نگاهي به فيلم:خيلي دورخيلي نزديك1

به نام خدا

چندروزپيش براي ديدن فيلم"خيلي دورخيلي نزديك"به سينمارفتم.فيلم ساخته رضاميركريمي كارگردان جوان وخوش فكروسازنده فيلم هاي "زيرنورماه"و"اين جاچراغي روشن است"مي باشد.
خلاصه فيلم
فيلم درباره "دكترعالم"پزشك متخصص مغزواعصاب است،كه دركشورازبهترين هاي اين رشته به شمارمي آيد.اوزندگي خانوادگي متزلزلي داردوخدارادرزندگي پرمشغله اش گم كرده.ازهمسرگذشته اش طلاق گرفته ورابطه سردي با همسرجديدش دارد.حاصل ازدواج قبلي اش پسري است به اسم سامان،كه بزرگ شده ونامزددارد. اورازيادنمي بيند،وازاحوال اوباخبرنيست.پسرش ستاره شناس است ودكترعالم مي خواهددرروزتولدش كه شب چهارشنبه سوري است،به اوتلسكوپي راكه ازخارج آورده هديه دهد.سامان كه درايام عيدبراي مسابقه ستاره شناسي به كويرمي رود،روي اين هديه پدرحساب بازكرده.دكترعالم متوجه مي شودكه پسرش دچارعارضه مغزي است.ازشدت ناراحتي خودراگم مي كندوبه جشن پسرش نمي رسد.وقتي به خانه مي رود،پسرش به كويررفته.پدربراي كمك كردن به سامان،به دنبال او،به روستاي "مصر"مي رود.وقتي كه به آنجامي رسد،درمي يابدكه مكان برگذاري مسابقه تغييركرده،وسامان ازآنجارفته.به دنبال اومي رودولي بنزين ماشينش بين راه تمام مي شود.اوپاي پياده به دل كويرمي زند،ولي بي آبي اورامجبورمي كندبه ماشين برگردد.ازشدت خستگي به خواب مي رود،توفان شن،اووماشينش رازيرشن هامدفون مي كند.وقتي ازخواب بيدارمي شود،خودرازيرشن هامحبوس مي بيند.تشنگي وشن هايي كه ازشيشه ترك خورده واردماشين مي شود،اورالحظه لحظه به مرگ نزديك مي كند.وقتي كه ديگرنايي برايش باقي نمانده وديگراميدي به زندگي ندارد،پسرش اورامي يابدونجاتش مي دهد.
درپست بعدي بيشتربه اين فيلم مي پردازيم.

غرورملي رافراموش نكنيم

به نام خدا

امروزمهمترين بحث درايران مسئله هسته اي است.شوراي حكام به ايران التيماتوم داده تافعاليت هاي ازسرگرفته ((يوسي اف))اصفهان رامتوقف كند.بعضي وقتهاباخودفكرمي كنم كه چرابعضي ازكشورهاحق دارندبمب اتم داشته باشندوديگران براي هرگونه فعاليت اتمي بايدازهفت خان رستم ردشوند.امروزبحث غرورملي است.آياغرورملي به مااجازه مي دهد،درحالي كه كشورهايي مثل كره شمالي وپاكستان ازاين فناوري برخودارندمابي بهره باشيم؟ماهرچه قدرهم ازوضعيت موجودناراحت باشيم نمي توانيم راه پيشرفت رابه كشورمسدودكنيم وراي به طردآن بدهيم.هدفمان رافراموش نكنيم:ايراني آباد،آزاد،پيشرفته همراه بارعايت حقوق شهروندي.براي رسيدن به اين اهداف فقط بايدبه قدرت خودمان متكي باشيم.بعضي هاچشم به خارج دارند،واميدوارندتاديگران برايمان كاري بكنند.دوستان اشتباه نكنيم،كشورهاي ديگرهيچ به فكرمانيستند،آنهاابتدابه منافع خودمي انديشند،ازماهم براي رسيدن به اين اهداف استفاده مي كنند.اعتراض به وضعيت گنجي وديگرزندانيان سياسي براي دفاع ازحقوق انسانهاست،نه همراهي باكساني كه مي خواهندپايشان رابه اين مملكت بازكنندوعزت واستقلال مارالگدمال كنند.راه راگم نكنيم،مابايدازحقمان كه رسيدن به اين فناوري است حمايت كنيم.

Tuesday, August 09, 2005

رنجي كه مي بريم3

به نام خدا

بعداز"رنجي كه مي بريم1"حال سومين نوشتارازاين دست راآغازمي كنم.زمان رابراي نوشتاردوم مناسب نمي بينم،شايددرآينده شرايط براي اين كارمساعد گردد.

راه راگم كرده ايم
تقريباهرروززماني رابراي وبگردي اختصاص مي دهم،تابانظرات دوستان آشناشوم وازآنهابهره ببرم.باوجوداينكه مطالب بسيارخوبي درآنهايافت مي كنم،امانوشته هايي راهم مي يابم كه ناثواب است.دراين وبگردي هابه يك نتيجه رسيده ام وآن اين است كه نمي دانيم چه كنيم وسردرگم به اين سووآن سومي رويم وبه هرچيزي مي پريم وگيرمي دهيم.نمي دانم، شايدهدفمان مشخص نيست.مگرهمه مابه دنبال جامعه مدني،دموكراسي وحقوق بشرنيستيم.مگرمانمي خواهيم ايراني آباد،آزاد،پيشرفته همراه بااحترام به حقوق شهروندي،داشته باشيم.اگراين هدف ماست پس چرارفتارهايي كه دراين چارچوب هانمي گنجدانجام مي دهيم؟راه رسيدن به جامعه مدني جزبامبارزات مدني ميسراست؟آيابراي رسيدن به مدينه فاضله نبايدبارعايت اخلاق بارفتارهاوواقعيت هاي نادرست مبارزه كرد؟پس چراخودبه توهين وتحقيرمتوسل مي شويم؟چرامبلغ گروهايي شده ايم كه سابقه تروريستي داشته اند؟متاسفانه دربعضي وبلاگ هاميبينم كه به حمايت وتبليغ مجاهدين خلق،بني صدر،خانواده سرنگون شده پهلوي وگروهايي كه چيزي براي گفتن ندارندمي پردازند.مجاهدين خلق رايك گروه تروريستي نمي دانيد؟ايفاكردن نقش جاسوس درجنگ ايران وعراق،وباعث كشته شدن بسياري ازجوانان اين مرزوبوم قابل تقديراست؟بمب گذاري درحرم امام رضا(ع)وكشته شدن مردم مظلوم عمليات تروريستي نيست؟آياترورصدهاشخصيت حكومتي توسط اين گروه كاردرستي است؟آيادرمبارزات مدني تروروخشونت جايگاهي دارد؟مطمئن باشيد رسيدن به يك امردرست ازراه نادرست امكان ندارد.گروه هايي كه ازآن دفاع مي كنيدهنگامي كه برسراين مردم بمب ريخته مي شدچه كرده اند،هيچ ،درخارج ازكشوربه خوشگزراني مي پرداختند.
تبليغ بي ديني ومسخره كردن عده اي كه مي خواهند اصول ديني رارعايت كنند

متاسفانه امروزه تبليغ بي ديني وپريدن به دين ومسخره كردن آن،روشنفكري تصورمي شود.شاهديم عده اي باافتخارانجمن بي خدايان راتشكيل مي دهند.وعده اي ديگربراي بالارفتن كلاسشان خدارامي خواهندلعنت كنندوديگران ازداستان هاي مبارزاتشان بادين مي گويند.دوستان من اگرمي خواهيدبي دين باشيدمختاريد.نيازي نيست به توجيه آن بپردازيد.چراكسي راكه مي خواهدبه اصول دين پايبندباشدمسخره مي كنيد؟چرااين عده اي كه اعتقادبه رعات حجاب ويا استفاده ازچادردارندرامتعصب وواپسگراومستحق ترحم مي دانيد؟دربعضي ازسايتهاازاين كه عده اي خودرادركفن سياه(چادر) مي پوشانندتاسف مي خورندوآنهارامسخره مي كنندودلشان به حال آنهامي سوزد.مبارزه بارفتارهاي نادرستي كه بامستمسك قراردادن دين انجام مي گيرد،راهش اين نيست.راهش پريدن به دين ومسخره كردن دينداري نيست.
مسئله ديگري كه متاسفانه شاهدآن بوده ام توهين،تحقيروبي توجهي به قشرآسيب ديده كشوراست.نمي دانم تابه حال براي ماپيش آمده شب گرسنه بخوابيم؟شده تابحال لباسي رابراي چندسال بپوشيم ووقتي كوچك شدبه فرزندبعدي بسپاريم؟شده تابحال مادرمان رادرحال كلفتي كردن براي ديگران ببنيم؟شده تابحال زيرآفتاب سوزان دست فروشي كنيم؟...خوداينگونه نبودم وبعيدمي دانم كسي درميان وبلاگ نويسان اينگونه باشد.امروزمهمترين مشكل كشوررافراموش كرديم وآن فقراست.امروزمردم مابافقراقتصادي وفقرفرهنگي مواجه هستند.چهل درصدزيرخط فقراقتصادي هستند.وجودفسادوفحشانشان ازفقرفرهنگي واقتصادي است.وقتي اين حجم ازمردم بااينگونه مسائل دست وپنجه نرم مي كندچطورمي توان انتظارداشت به مسائل سياسي علاقه نشان دهند؟خيلي هاحتي نمي دانندگنجي كيست.آنقدردرزندگي سخت خود گرفتارشده اندكه دنبال اين جورحرفهانمي روند.جامعه مدني ودموكراسي برايشان معناندارد.مازبان جامعه هستيم بايدبه اين مشكلات بپردازيم.فقط دنبال اين نباشيم فلاني رادستگيركرده اندوفلان جاشلوغ شده است.
سرانجام درباره ترورقاضي مقدس مي گويم.همان طوركه ازگنجي مي نويسيم وازظلمي كه براومي رودبيزاريم بايدازترورقاضي مقدس هم نوشت وآن رامحكوم كرد.تروردرقاموس ماجايي ندارد.

Sunday, August 07, 2005

زيارت

به نام خدا
خدابه ماتوفيق دادتابتوانيم براي زيارت امام رضابه مشهدبرويم.باخودفكرمي كنم كه اگرخدامقدرنمي كردتااين امام همام به ايران بيايند،تكليف ماچه بود؟آيامشهدي به اين بابركتي وجودمي داشت؟آيابازمكاني دراين مملكت پيدامي شدتاامثال من كه،درشلوغي زندگي خدارازودفراموش مي كنم بنشينم وفارغ ازدعواهاي بيهوده بااودردودل كنم؟به هرحال خداراشكرمي كنم كه چنين منتي برسرمانهاد.اميدوارم آن امام شريف كه به مهماني اش شرف ياب شدم قدمي به خانه دلم بگذارندواين دل تاريك وغمديده رامنوركنند.

آنان كه خاك رابه نظركيمياكنند آياشودكه گوشه چشمي به ماكنند

اين سفرخوب وبيادماندني همراه بااتفاقاتي بودكه شنيدن آنهاخالي ازلطف نيست.
قطاروسيله اي بودكه براي رفتن به مشهدانتخاب كرديم.ساعت چهاربعدازظهرروزيكشنبه .قطاردركمال ناباوري سرساعت حركت كرد.شايدبراي اولين باربودكه درايران سواروسيله نقليه اي مي شدم وبدون تاخير،به حركت درمي آمد.قراربودساعت پنج صبح دوشنبه به مشهدبرسيم كه باسه ساعت تاخيركه دربين راه به وجودآمده بود،ساعت هشت رسيديم.درهنگام پياده شدن اعلام كردندبه علت اين سه ساعت تاخيرمي توانيدبه يكي ازنمايندگي هاي رجادرمشهدمراجعه كنيدونصف بهاي بليط رابه عنوان جريمه دريافت كنيد.ماكه اميدي به گرفتن پول نداشتيم فقط به خاطراينكه ثابت كنيم اينهاهمه حرف هست، به يكي ازنمايندگي هامراجعه كرديم ودرآنجاتوانستيم بهاي وعده داده شده رادريافت كنيم.كمي اميدوارشدم ازاين كه مي ديدم هشت سال تلاش براي گسترش فرهنگ ارزش نهادن به مردم داردنتيجه مي دهد.
مشهدمثل هميشه شلوغ بود.حرم هم همين طور.حرم امام رضابسياربزگ شده بودوبايدبراي رسيدن به ضريح ايشان راه زيادي راپيمود.به نظرمي رسدمي خواهندآن رامثل حرم پيامبردرست كنند.اين چندروزهوا آفتابي وگرم بودوآفتاب مستقيم به مغزآدم مي خورد.سايه باني هم وجودنداشت تابراي رهايي ازآفتاب به آن پناه برد.ولي بااين حال بازهم زائران براي زيارت ايشان گروه گروه به حرم مي آمدند.
اين چندروزكه ماآنجابوديم، شاهدبوديم كه،مرده هاي زيادي رابراي اقامه نمازميت وطواف دورضريح مطهرواردحرم مي كردند.ومعمولانيزدرصحن آزادي اين مراسم انجام مي شد.
جمعيت زائرين عرب بسيارزيادوحضورايشان كاملامشهودبود.يكي دوبارهم اشتباهي گرفتن وشروع كردن به عربي صحبت كردن بامن.خودم نمي دانم كجاي قيافه ام به عربهامي خورد؟
جلوي ضريح امام مثل هميشه غلغله بودونمي شدبه آن نزديك شد.يك بارپسري راديدم كه به پدرش التماس مي كنداورابه ضريح برساند،پدربه اومي گفت: نروجلوخفه مي شي.ازطرف زنهاهم صداي جيغ ودادمي آمد.يك بارجواني راديدم كه ازجمعيت جلوي ضريح خودراكشيدبيرون،دستانش سرخ ودكمه هاي پيراهنش بازشده بود،اگرداخل حرم نبودم فكرمي كردم ازصحنه دعواآمده است.
صبح پنجشنبه حول وحوش ساعت ده صبح مي خواستيم ازدرصحن آزادي خارج شويم كه ديدم عده زيادي خادم حرم كناردرايستاده اندو ازمردم مي خواهندراه رابازكنند،وازدرهاي ديگرخارج شوند.چندنفرشان هم بي سيم دستشان بود.باخودم فكركردم حتمابزگي مي خواهدواردحرم شود،مردم رامتفرق مي كنند!منتظرماندم ببنيم چه خبراست.ديدم پيكرمرحوم قاضي حسن مقدس راكه چندروزپيش درتهران ترورشده بودبراي تشييع آورده اند.سينه ام به دردآمد، ازاينكه مي ديدم هنوزدركشورمان بايدشاهدتروروخشونت باشيم تاسف مي خوردم.مانندتمام آزادگان جهان اين تروررامحكوم مي كنم.خدايش بيامرزد.

Monday, August 01, 2005

به استقبالت آمده ایم

به نام خدا
امروزروزی است که دولتمردان باتووداع می کنند.درجاهای مختلف ازتوتقدیرمی کنند،ولی بایدببنی که مردم چه قضاوتی نسبت به تودارند.خاتمی عزیزدوران ریاست تومالامال ازاتفاقات تلخ وشیرینی بودکه مادرکنارتوباخوبی هاوبدی هایش زندگی کردیم.ولی چیزی که می توان گفت این است که هیچ وقت تورابیگانه ازخودندیدیم.درست است که انتقادهای فراوانی نسبت به توداریم،درست است که دربعضی جاهاواقعالج مارادرآوردی،اماچون دیده بودیم که مطالبات مارادرک کرده ای وخواسته ماراخواسته ای دردل هنوزدوستت داشتیم.خاتمی عزیزامروزکسی نمی توانددستاوردهای دولتت رانادیده بگیرد،کسی که این گونه باشد فرسنگهاازدایره انصاف دورافتاده است.خاتمی عزیزمعتقدم که حداقل هایی برای ادامه راه درزمان توبه وجودآمده ،وبه این ایمان دارم که مرحله گذاردرزمان ریاست توحرکتی روبه جلوداشته است.توبه ماآموختی که راه رسیدن به مطلوب طولانی وسخت است،باچندسال انتظاروتلاش عده اندکی مطلوب حاصل نمی شود.همه بایدبا،سعه صدروشکیبایی،همت وتلاش این راه راطی کنیم.
خاتمی جان حرف هازیاداست وزمان کوتاه،فقط این رامی گویم که قدرتورادرآینده بیشترمی دانیم،وخدماتی که انجام داده ای رابشتردرک می کنیم.
همه ماآمده ایم به استقبالت.این زمان که توبه نیکی درخاطره هامی روی ودرخاطره هامی مانی.همه یکصدامی گوییم:
خاتمی جان خوش آمدی.
.