Saturday, March 31, 2007

درمدح بزرگان

به نام خدا

درابتدالازم مي دانم سال جديدپارسي رابه همه ايرانيان تبريك بگويم.دراين پست مي خواهم قسمتهايي ازكتاب " ترس ولرز" نوشته : " سورن كيركگور" ،انديشمند وارسته دانماركي راكه بسيارازآنهالذت بردم،تقديم حضورتان كنم
مديحه براي ابراهيم

نه!هرآنكس كه كه درجهان،بزرگ بوده است فراموش نخواهدشد.اماهركس به شيوه خويش وهركس به قدرعظمت محبوب خويش بزرگ بوده است.زيراآن كس كه خويشتن رادوست داشت به واسطه خويشتن بزرگ شد،وآن كس كه ديگران رادوست داشت به بركت ايثارخويش بزرگي يافت؛اما آن كس كه خداي رادوست داشت ازهمه بزرگ ترشد.يكايك آنان بايدبه يادآورده شوند،اماهركس به قدرتوقع خويش بزرگي يافت.يكي باتوقع امرممكن بزرگي يافت وديگري باتوقع امرابدي،اما آن كس كه ناممكن رامي خواست ازهمه بزرگ ترشد.يكايك آنان بايد به ياد آورده شوند اما هركس به قدرعظمت آنچه باآن زورآزمايي مي كرد بزرگي يافت.زيرا آن كس كه باجهان ستيزكرد باچيرگي برجهان بزرگ شد،وآن كس كه باخويشتن نبرد كرد باچيرگي برخويشتن بزرگ شد،اما آن كس كه با خدا زورآزمايي كردازهمه بزرگ تربود.بدين گونه درجهان نزاع بود،انسان دربرابر انسان،يك تن دربرابر هزارتن،اماآن كس كه باخدازورآزمايي مي كرد ازهمه بزرگ تر بود.بدين گونه درجهان نزاع بود.يكي به نيروي خويش برهمه چيزچيره شد،اما كسي بود كه بابي قدرتي خويش برخدا غلبه كرد.يكي با اعتماد به خويشتن همه چيز را به دست آورد ويكي،ايمن درقدرت خويش،همه چيزرافدا كرد،اما آن كس كه به خدا ايمان داشت ازهمه بزرگ تربود.يكي به واسطه قدرتش ويكي به واسطه خردش ويكي هب واسطه اميدش ويكي به واسطه عشقش بزرگ بود؛اما ابراهيم ازهمه بزرگ تربود،بزرگ به دليل قدرتش كه قدرت آن بي قدرتي است،بزرگ به دليل خردش كه رمز آن ديوانگي است،بزرگ به دليل اميدش كه صورت آن جنون است،بزرگ به دليل عشقش كه نفرت از خويشتن است.
درجهان روح چنين نيست.دراينجا نظمي الهي وسرمدي حاكم است،دراينجا باران به يكسان برصالح وناصالح نمي بارد،دراينجا آفتاب به يكسان برنيك وبد نمي تابد،دراينجا تنها آن كس كه كار مي كند روزي به دست مي آورد، تنها آن كس كه تشويش را شناخته است آرامش را مي يابد،تنها آن كس كه به هاويه فرو شود محبوب را نجات مي دهد،تنها آن كس كه كارد مي كشد اسحاق رابه دست مي آورد

Sunday, August 27, 2006

ایام نوروسرور

به نام خدا
اعیادشعبانیه فرارسید.میلادسرورآزادگان: حسین بن علی،میلادزیباترین روح پرستنده: علی بن حسین ومیلادماه آسمان ادب واخلاص: عباس بن علی.این روزهاوشبهارابه شماتبریک می گویم
درتمام طول سال می توان ازحسین نوشت بدون بهانه،حالاکه بهانه ای به بزرگی میلاداوداریم چه بنویسم؟برای اینکه تکرارمکررات نشود،بی ریااولین چیزی که به ذهنم رسیدرامی نویسم:درایام جنگ لبنان صداوسیمای ماتبلیغات متعددی رابه سودرزمندگان حزب الله انجام داد،کاری به درست ویا غلط بودن آنهاندارم.ازبعضی ازآنهاخوشم آمدمخصوصانماهنگ هایی که سرودهای حماسی پخش می کردودرمیان آنهاگوشه هایی ازسخنرانی های سیدحسن رانشان می داد،یکی اززیباترین آنهاکه حقیقتاپشتم رالرزاندآنی بودکه سیدحسن بامشت های گره کرده لبیک یاحسین می گفت وآنراتعریف می کرد.می خواستم آن راگیربیاورم وامروزدروبلاگم قراردهم،امانشدفقط روبه جباران عالم می کنم وبامشت های گره کرده می گویم: لبیک یا حسین
بیش ازاین زیاده گویی نمی کنم ورشته کلام رابه زیباترین روح پرستنده: امام سجادمی سپارم؛ به امیدآنکه اندکی ادب بندگی آموزم
خداوندااگرچندان دربرابرتوبگریم که تمام مژه هایم بریزدوچندان صدایم رابه گریه بلندکنم که صوتم قطع شودواگرچندان برایت به پاایستم که هردوپایم آماس کندوآنقدررکوع کنم که استخوان های پشتم ازهم بپاشدوآنقدرتوراسجده کنم تاچشمانم ازحدقه بیرون آیدودرتمام دوره عمرخود،خاک زمین بخورم وتاپایان زندگی آب آلوده به خاکستربنوشم ودراثنای این احوال ازروی شرمندگی وخجالت ،چشم خودبه آسمان ندوزم،سزاوارمحویکی ازگناهانم نخواهم بودواگردرآن هنگام که مستوجب آمرزش شوم،مرابیامرزی ودرآن زمان که مستوجب عفوتوگردم،ازمن درگذری پس هماناآن آمرزش وعفودرحق من ازجهت استحقاق لازم نیامده وازروی سزاواری شایسته آن نشده ام زیرا جزای من دراولین بارکه توراعصیان کردم،جهنم بود.به این جهت اگرمراعذاب فرمایی درباره من ستمکارنخواهی بود
صحیفه سجادیه دعای شماره شانزده

Monday, August 21, 2006

تقدس زدایی

به نام خدا
درآغازکلام،شادی وسرورخودراازحضوردکترسروش دروطن ابرازمی دارم وبه بهانه حضورایشان این نوشتاررامی نگارم
تقدس زدایی آنجایی مطرح می شودکه حکومتی برای بودخودوتوجیه کارهای خود،دست به مقدس کردن خودمی زند.دین رابه عنوان ابزاری برای بستن دست وزبان وفکر منتقدان به کارمی بندد.حکومت وحکمرانی راحق خودمی دانندوآن راوظیفه ای که خداوندبه گردن آنهانهاده ،که بایداین بارطاقت فرسارابه دوش بکشند؛می دانند!مردم هم وظیفه شان اجرای اوامرآنهاوتایید وتکریم حظرات است،چراکه خداوندبرسرشان منت نهاده وآقایان راقیم مردم قرارداده است!هرندای مخالف،هرحرکت انتقادی واصلاحی رارویارویی بادین وآیین رسول جلوه می دهند.جدای؛مردم،پیشرفت مملکت،جامعه پویاوبالنده،این دین واعتقادات مردم است که بیش ازهمه ضربه می خورد
آنان که دغدغه دین دارند،بیش ازدیگران جای زخم های این حکومت هارابرسینه دارند.ازطرفی خزیدن دین ازدلهای مردم به خرابه های جامعه راشاهدندوازطرفی دیگرنمی خواهندمهربی دینی به ناحق برپیشانیشان زده شود
پروژه تقدس زدایی روی یک اصل اساسی تاکید دارد:انسانهاجایزالخطاهستند.پس جایی که امکان خطاهست مقدس بودن معنایی ندارد.اخلاقی بودن،"سوآل" انتقادازنادرستی ها،وپافشاری روی حقوق شهروندی ابزارهای این پروژه میمون ومبارک اند.اعتقاداین پروژه که ریشه دراعتقادات دینی دارد؛این است که:همراه هرمسندی، مسئولیتی هست که به نسبت بایدپاسخگوباشد.وچه مسئولیتی سنگین ترازحکومت داری؟
پروژه تقدس زدایی ازهمان ابتدای دوران اصلاحات توسط نواندیشان دینی وسران اصلاحات مطرح شد وحداقل توسط شخص رئیس جمهوربه خوبی اجراشد.بی شک یکی ازافرادی که درطول این پروژه مجاهدت هاکرده،دکترسروش است. بابرخودهایی که طی این مدت بااوشده است وهمچنین مشاهده رفتارهای دولت جدید که درابتدای کارخود برای مقدس جلوه دادن خود،انجام داده است؛روشن می شوداین پروژه نقطه مهمی راهدف قرارداده است؛که نیازبه پیگیری دارد

Sunday, August 13, 2006

نسل دومی های جمهوری اسلامی

به نام خدا
درباره نسل سومی ها زیادنوشته اند،این باربه عنوان یک نسل سومی می خواهم درباره نسل دومی ها،آن هم نسل دومی های طرفدارجمهوری اسلامی وازمیان آنهاگروهی خاص که می توان آنهارابه عنوان اصلاح طلب نامید،قلم فرسایی کنم.علت انتخاب این گروه به برخوردهای اخیرم باچندتن ازاین افرادوطرح مسائل سیاسی می باشد
نسل دومی هاخودرانسل سوخته می خوانند،دلیلشان هم وقوع انقلاب وبه دنبال آن حوادث جنگ دردوران جوانی وبالندگی آنهاست.ولی این گروه زیادازاین اتفاق که دیگران ازآن می نالندناراضی نیستند.گروه مذکوررفتارهای متفاوت وبعضامتضادی ازنظریک نسل سومی مرتکب می شوند:آنهادرعین حال که ازوضعیت کنونی جامعه راضی نیستند،ازگرانی می نالند،ازفضای پلیسی موجوددرجامعه بیزارند،ازتفسیرهای فاشیستی ازدین متنفرند،ازنبوددموکراسی وفقدان نهادهای مدنی واحزاب گله مندندودرکل اعتقاددارندکه این چیزی نبودکه می خواستیم؛اماذره ازاعتقادشان به جمهوری اسلامی کاسته نمی شود.حس مشترکی درآنهادیدم:عشق به امام وپایبندی به آرمانهای امام.یکی ازآنهاحرف جالبی زد:من درطول زندگی ام دوباربله گفتم وتاآخرعمرپای این بله هاهستم :یک بارسرسفره عقدودیگری بله ای که به امام گفتم.شایداین دلایل ازنظریک نسل سومی پذیرفتنی نباشد.دراین جورمواقع وقتی تعجبم رامی دیدند،می گفتند:نمی دانی چه آرزوهایی اول انقلاب،درسروسینه جوانهابود.اعتقاداتی که برای تحقق آنها،جانشان رافداکردند.احساس مارادرک نمی کنید چون ندیدید روزگاری راکه هرروزخبرشهادت یکی ازدوستانتان به شمامی دهند.آنهاراست می گویندماتاچشم بازکردیم ،چند رنگی وریا دیدیم،دروغ ورانت وخشونت دیدیم.ولی آنها حتماسالها زلالی یک رنگی وصفارادیدند که اینگونه برای تحقق آن آرمانها تلاش می کنندوبدانها پای بندند.گروه فوق الذکرنسبت به اتفاقات درون کشوربسیارحساسند.آنهارفتارهای سیاسی خاتمی،عبدالله نوری ومهاجرانی و...رابیشترمی پسندندتاگنجی وعبادی.آنهادرباره حاکمان جمهوری اسلامی تقریبا هم عقیده باماهستندامامعتقدنددرمقابل باخطرآمریکاواسراییل،سکوت وتحمل حکومت داخلی ها به صلاح است.اکثرآنهابه نظریه ولایت فقیه دیدمثبت دارندوازآن دفاع می کنند.آنهابه معنای واقعی اصلاح طلبندوآن آرمان شهررادرون جمهوری اسلامی می جویند

Sunday, July 30, 2006

تنهادرخانه

به نام خدا
حتماشماهم به لطف تکرارچندباره صداوسیمافیلم تنهادرخانه رادیدیدوازکارهای پسرک شیطون فیلم لذت بردید.ازاینکه دزدهای بی رحم راعاصی وصورت مفلکشون روبااطووقوطی های رنگ صاف می کرددلتون خنک می شد.ازبلاهای جورواجوری که سردزدهامی اومدبدجوری لذت می بردیم،حال می کردیم وبه شیطنت های پسرک ای ول وبه دزدهاحق تونه می گفتیم.اون یک فیلم بودوبازیگرانش کمیک وکارتونی بودنند؛امروزدرست یک باردیگردرنزدیکی ما"تنهادرخانه" جدیدی درحال اجراست.امااین باربازیگرانش واقعی اند.دزدهای بی رحم:صهیون؛وپسرک شیطون: حزب الله است.خانه مجلل فیلم ،اینجاجای خودشوبه عروس خاورمیانه داده.امابرخلاف فیلم خانه نه خالی است ونه همسایه هابرای کریسمس به مسافرت رفتن.خانه پروهمسایه هاهشیارندتامبادابه پسرک کمک کنند.تنهادرخانه جدیدراهروزازصفحه تلویزیون می بینم وبازهم ازبلاهایی که سردزدها می آیدشادمی شوم:وقتی می بینم آبولانس هاشون سراسیمه توشهرهای جنگ ندیدشون حرکت می کنند،دلم خنک می شه.وقتی می بینم آتیش ازساختموناشون زبانه می کشه به پسرک شیطون لبنان ای والله می گم.وقتی برانکاری رومی بینم که روش سربازصهیون،مفلوک افتاده دلم خنک می شه.وقتی می گن ناوشون توآب،بالگردشون توهوانابودشدند،شادمی شم وخداروشکرمی کنم.اگرچه با زخم های پسرک شیطون لبنان گریه می کنیم وازدیدن قانا،صوروصیدا ضجه می کشیم؛امابادیدن حماسه مارون الراس وبنت جبیل،وخرابی های عکاوحیفاغریوشادی وپیروزی سرمی دهیم.دست نیازبه سوی بی نیازعالم دراز می کنیم وازاوتحقق وعده اش راخواستاریم:فان حزب الله هم الغالبون

Saturday, July 22, 2006

ازجهالت سپیدتاجهالت سیاه

به نام خدا
معمولاوقتی دست به قلم می برند،ازدقدقه هایشان می نویسند،اگرنوشته سفارشی نباششد.من نیزبنادارم ازچیزی بنویسم که ذهنم رابه خودمشغول کرده ،سینه ام رانشانه رفته وآن رابه دردآورده است.ازچیزی که نامش رامی توان ازرنجی که می بریم گذاشت.نگرانم ودرحیرانم که چگونه این کاغذمی توانداین گدازه های سینه ام راتحمل کندوازآتش آن نسوزد.شایدنوشتن تنهانعمتی است که ازآن غافل بوده ام،نعمتی که آبی است برآتش این حریق.
وقتی چشم بازکردم فضاروشن بود.آن روزهادرتاریکی جهالت وکودکی بودم وهمه چیزراروشن می دیدم.طوری که ازدیدن روزگارم به غذاب نمی آمدم وشرم نمی کردم.خوشحال بودم وغرق بازی های کودکانه.وقتی پرده های کودکی به کناری افتادوچشمانم شروع به دیدن کرد،دیدم آنچه راکه بودوروزبه روزازفضای روشنی که درآن بودم به ظلمات روانه شدم.به گونه ای که امروزازاین ترسانم که همه جاراتاریکی بگیرد.وقتی ازجهالت سپیدکودکی رهاشدم،درمحیطی افتاده ام که باپرده های ضخیم جهالت سیاه آذین شده است.جهالتی سیاه که روزبه روزبرآن می تنندومی تنم.روزنه هاروزبه روزاندودمی شوند.دلم تنگ آمدازاین تاریکی.آن پرده های سیاه دوگونه اند:یاجهالتی است که خودبه دورخودمی تنم ویاحجابی است که جباران عالم به دورم می تنند.دراین پرده های تودرتوچقدرزندگی دشواراست ونفس کشدن ناممکن.دلم هوای یک باردیدن مهتاب راکرده،دوست دارم بادعطربهارنارنج رابادستانش به صورتم بپاشد.نسیم صورت چرکم رابشوید،باران بانواخت آهنگین دریا بامن برقصدوپروانه هابالهایشان رابه من هدیه کنند.اماچه کنم که درمیان گوری درته چاهی عمیق گیرافتاده ام.خواستم باعشق نردبانی بسازم،ازچاه بیرون آیم.خواستم ازعشق نیرو بگیرم تابتوانم این پرده های سترگ رابدرم.افسوس وصدافسوس وقتی نورعشق براین حجابهامی تابد،وقتی اسلحه عشق به جنگ بااین سیاهی هامی رود؛دیگرفضاتاریک نیست،بلکه دردناک تر،همه چیزنامشخص است.انگارروشنی وتاریکی،پاکی وناپاکی،راستی ودروغ،تلخی وشیرینی رادرپاتیلی بزرگ ریخته اندوازآن آش شلقلمکاری درست می کنند.جباران عالم آشپزان این آشند،دائم آن راهم می زنندوبه خورد ما میدهند.وقتی تیغ برمی کشی تاریشه سیاهی راازبیخ ببری،رنگ عوض می کند،به رنگ سپیددرمی آیدوچشمانت رادرتلالودروغینش غرق می کند.وقتی می خواهی دل به سپیدی بسپاری بادستان کثیفشان جلوی دیدت رامی گیرند،آن رازشت جلوه می دهند
ای صفای دلم ،ای سپیده دمان عشقم.ای که نگاهت درنده سیاهی وصدایت سلامت بیماری،ای بودم مدیون مهرتو،ای راهم فقط به سوی تو،فقط سربرآستان تومی سایم وفقط امیدم به فضل توست.جباران نمی خواهندتورادریابم،نمی خواهندآزاد باشم وبه درگاهت بشتابم،مرادربندکشیده اند.قسم به عشقت وبه نام های پاکت،خودرابرای رسیدن به تومشتاق یافته ام،یاری ام ده تاجزبندتو جایی مرااسیرنکند

Saturday, July 08, 2006

پاسخ به یک پرسش قدیمی:چرادین؟

به نام خدا
بسیاراین سوال راشنیده ایدوشایدبارهاازخوداین سوال راپرسیده اید:چرادین؟چه نیازی به دین هست؟من خدایم رامی شناسم وراهی رامی روم که خودرابه اونزدیک کنم.چراخودرادرچارچوب دین محسورکنم وبه کارهایی بپردازم که برایم وقت تلف کردن است...اینهاچیزهایی است که درمواجهه بادین می گوییم ومی گویند.می خواستم اگرخداوندفرصت این کاررابه من بدهد؛درطول تابستان به جنبه های مختلفی ازدین ودین داری بپردازم.درباره این پرسش هم پاسخهای بسیاری راشنیده ایم اززبان چهره های مختلف .جدیدابه مطلبی برخوردم که برایم دلنشین آمد،درعین شیوایی برکات دین رابیان کرده بود،حیفم آمدکه آنرادروبلاگم منعکس نکنم
دکترعبدالکریم سروش درمقدمه قبض وبسط تئوریک شریعت آورده اند:گشوده شدن آسمان وفروریختن باران وحی بردل بندگان بختیاری به نام پیامبران وطراوت وطهارت یافتن سرزمین عقول وحیات آدمیان به برکت آن باران جان پرور،زیباترین حادثه هستی است ونشستن عقل درکناراین وحی،وکوشش درگشودن رازآن نیزبه همان زیبایی است
تیزشدن آتش طلب ورستن ازتعلقات دون وبرخاستن آدمی ازخاک،وگشوده شدن روزن دل به سوی آفتاب حق ومعناوحیرت کردن دربرابررازوجود،وشنیدن بانگ هوالحق ازهمه اجزاجهان،ودانستن تفسیردرست تجربه های عرفانی وآموختن درس سلوک باطنی وادب حضوردرمحضرمحتشم آفریدگار،وفرونشستن فزون طلبی وستم وقیام قسط وعدل ونیکخواهی وخرسندی وآزادگی،وشکستن کبروقبول عجزوفناء،وپشوانه داشتن برای اخلاق،وسرعت گرفتن تکامل قلبی وعقلی بشر،ونیازمودن دوباره که درآزمودنشان مظنه خطرهست،ورسیدن به ارتفاعی که خردراتوان پریدن تاآنجانیست،همه ازبرکات دین اندوکفران نعمت است اگراین هدیه رایگان خالق جواد،وتعلیم بی اجرت طبیبان الهی،درچنگال کج اندیشی هاوبدفهمی هاوعقب ماندگی هاوبی دردی ها،فرسوده وضایع شودوبرلب آب حیات جمعی ازتشنگی هلاک شوند