تنهاتوهمیشه بامنی
نیست بودم که مژده رسان پیام آوردکه لطف شامل حالت شده وفرصت حیات دراختیارت گذاشته شده است.خوشحال وامیدوارپای به این جهان نهادم.باپیامی ازدوستی ومهربانی که درنهادم نهاده بودند.اماوقتی چشم بازکردم فهمیدم که درجامعه ای زندگی می کنم که اندک کسانی هستندکه، به چشم انسان مرامی نگرند.بخاطر انسان بودن احترامم می کنند،دوستم می دارندوخودراموظف به حفظ آبرویم می دانند.اماچه بسیارندگرگ هایی که می خواهندتکه تکه ام کنندوهرقطعه ازوجودم رابه غنیمت برند.دلم گرفت ازاین دنیا،باخودگفتم کسی هست که اینگونه نباشد؟آیاهست کسی که دوستم داشته باشد؛بدون غرض؟آیاهست کسی که آبرویم برایش اهمیت داشته باشد؟
باخودگفتم غمگین مباش هست مادری که غمخوارت باشد،هست پدری که پشتیبانت باشد.هست برادری که دلگرمی ات باشد،هست خواهری که دلسوزت باشد،هستنددوستانی که که درغمهاهمراهی ات کنند،هست محبوبی که سربرشانه اش بگذاری ودرکنارش به آرامش برسی.
لحظه ای شادشدم اما فکرکردم اگرآنهاراازدست دهم،یاجایی باشم که آنهانباشند،چه بایدکرد؟دراین تنهایی،درمیان گرگان چه کنم؟خموش وافسرده به گوشه ای خزیدم،ناگاه درگوشه ذهنم هاتفی باکلام شریعتی نداسرداد،زمزمه ای که اکنون تمام وجودم فریادش می کند:
خدایا،خدایا
اگرتنهاترین تنهایان شوم
بازهم توهستی
توجانشین تمام نداشته های منی
ایران سرزمین مادری ماست.جایی که درآن پرورش پیداکردیم.جایی که پدران ومادران مادرآن زیسته اند.جایی که انشاالله فرزندان ما،درآن خواهندزیست.ایران سرزمینی است که می توانیم ساده ترودلپذیرترازهرکجای جهان درآن زندگی کنیم.امااین خاک دچارمشکل است،دچارعقب افتادگی وانحطاط است.آیاهمه تقصیرهارامی توان به دوش حکومت انداخت؟آیاهمه تقصیرهارامی توان متوجه دشمنان کرد؟تاکه می خواهیم این وآن رامقصربشناسیم وخود،گوشه ای بنشینیم ومنتظرباشیم تاکارهادرست شود؟تاکی می خواهیم برای خودقهرمان درست کنیم وانتظارداشته باشیم همه چیزرادرست کند؟پس این وسط ماچه کاره ایم؟هیچ تقصیری متوجه مانیست؟اندکی به خودمان نگاه کنیم.می خواهیم همه چیزدرست باشدتامادرست رفتارکنیم.حالاکه وضعیت درست نیست،کارهااصولی انجام نمی گیرد،پس چه دلیلی داردکه من وظیفه خودرادرست انجام دهم.اگرمعلمم چون حقوق کافی به من نمی دهند،وظیفه ندارم که تومدارس دولتی درست وحسابی درس بدم،گورپدرکسانی که پول ندارندبرن مدرسه غیرانتفاعی یاکلاس خصوصی.چون به من کارمنددرست نمی رسندمن وظیفه ندارم کارمردم رابه موقع ودرست انجام دهم.چون بامن دانشجودرست رفتارنمی کنندبه من چه که برسراین مملکت چی می آید.ازمن استاددانشگاه بااین حقوق کم چه توقعاتی دارند!!،می خواهندکه دانشجوواقعی تربیت کنم.من عالم دینی،من روشنفکردینی چون تاحرف می زنم حالم رامی گیرند،می شینم توی خانه ام حالامی خواهدهراتفاقی بیفتد....بخواهم ادامه دهم بایدتک تک مشاغل رانام ببرم







